رهبر من ......!

رهبر من طلایه دارلاله هایی....! امید امید قلب عاشقایی ....! خمینی زمانه مایی.....!
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

قوانیــــــن وبـلاگــــــ

بهـــــ توکـــــــل نامــــ اعظمــتــــــ…

بِســـــمِـ اللّــهِـ الرَّحمــــــــنِ الرَّحیـــــــــــمـــ

.

.

.

هــــــرسخــن جـزسخـــنی ازتــــو شنیــــدن سختـــ استــــ

همــــهـ رادیـــــــدن و روی “تـــ ــــو” ندیــــدن سخـتــ استــــ

.

.

.

ســــــــلامـ مـــ ـــولای خوبـــــــمـــ !!!

ممنونــمـ ازتــــــ کــــهـ این اجــــــازه روبهــــــــمــــ دادی

تــــا براتــــــ بنویســـــــــمـ آقــــا.

عزیـــــزدل مـــــادرمـ زهــرا(س) منــــوببخــــــش

الهــــــــی العفـــــــــو…

خدایــاخـــــیلی سختــــهـ قدمـ برداشتـــن تـــــو ایـن راه…

پـَـــــس کـُــــمـَــــــکـَـمــ کـُــنـــــ


قوانیــــــن وبـلاگــــــ:

1-ورودبـاذکرصلواتــ بهـ محضر بقیـة الله(ارواحنافداه)

2-هــــرگونــــــه قضــــــاوتــــ بی جـــــــا ممنـــــــــوع

3-کــــامنتــــ خصــوصــــی فرستــــــادن ممنـــــــــوع

4-ازتوهیـــــن کردن توکامنتــــــ هـا خـودداری شود!

5-استفــادهـ از مطـــــالبـــ وبلاگـــــ با ذکر3صلواتـــــ

جهتــــ سلامـــتی وظـــهور مـــــــولا حلــال استــــ!


التمـــــــاس دعـــــــای فــــــــرج


در شب عاشورا به دلیل نهی از منکر به زن محجبه حمله وز شدند.....!

27 آبان 1393 توسط طلبه حقیر(حمیداوی)

داستان این بار از آنجا شروع می شود که در شب عاشورا در بولوار دریای سعادت آباد، یک خانم معلوم الحال که با وضعیت ناهنجاری در خیابان مقابل تکایای عزاداری ظاهر شده و با چند پسر دیگر سرگرم کشیدن سیگار و اعمال منافی عفت بوده، با تذکر دو خانم مذهبی مواجه می شود.

 

حمله اوباش به ناهیان از منکر برای مردم به یک داستان تکراری بدل شده است. حملاتی که حتی آمار حدودی آن هم قابل تخمین زدن نیست و جدای از تعداد جانبازان این اصل مهم دین، از سال 69 تاکنون شهادت حداقل 16 نفر را بدنبال داشته است. از شهید ناصر ابدام 15 ساله در سال 69 تا طلبه شهید علی خلیلی در سال 93.

داستان این بار از آنجا شروع می شود که در شب عاشورا در بولوار دریای سعادت آباد، یک خانم معلوم الحال که با وضعیت ناهنجاری در خیابان مقابل تکایای عزاداری ظاهر شده و با چند پسر دیگر سرگرم کشیدن سیگار و اعمال منافی عفت بوده، با تذکر دو خانم مذهبی مواجه می شود.

فرد مذکور در مقابل تذکر لسانی آن دو نفر اقدام به کشف حجاب کرده و به سمت آنها حمله‌ور می‌‍شود و پس از درآوردن چادر از سر آنها اقدام به ضرب و شتم ناهیان از منکر می کند؛ این خبری بود که چندی پیش در رسانه‌ها منتشر شد.

خانم میرزاحسین همان فردی است که شب عاشورا همراه دختر 14 ساله‌اش در حوالی دانشگاه امام صادق(ع) مورد ضرب و شتم قرار گرفت و تنها جرم او “یک تذکر لسانی” به اوباشی بود که در مقابل تکایای عزاداری با وضعیتی نامناسب مشغول گپ و گفت و سیگار کشیدن بودند. او با حضور در غرفه مشرق از عملکرد رسانه‌های ارزشی گلایه کرد و به تشریح جزئیات ماجرا پرداخت که در ادامه می‌خوانید؛

«دقیقا مصادف با شب عاشورا این اتفاق افتاد. من همراه دخترم که تنها 14 سال دارد تصمیم گرفتیم به هیاتی سمت دانشگاه امام صادق برویم. وقتی قدم زنان در بلوار دریا به سمت هیئت در حال حرکت بودیم، با صحنه ای زشت مواجه شدیم. دو خانم همراه یک آقا در حال کشیدن سیگار و یک وضعیت نامناسب پوششی را دیدیم.

ما چون “امر به معروف و نهی از منکر” را وظیفه شرعی خود می دانستیم طبق معمول همراه دخترم یک تذکر لسانی به آنها دادیم و من به آنها گفتم: «عزیزم اگر امکان دارد حجاب تان را رعایت کنید.»
اما آنها به من و دخترم شروع به فحاشی کردند. من بخاطر امام حسین(ع) به هیچ وجه ناراحت نشدم و چون شب عاشورا بود و آن منطقه هم مثل کل شهر تهران در عزای امام حسین(ع) سیاه پوش شده بود خطاب به آنها گفتم: «امام حسین(ع) از شما حجاب می خواهد به احترام امام حسین(ع) حجاب تان را رعایت کنید.»

اما آن خانم به یکباره به سمت من حمله ور شد و شروع کرد به فحش دادن و ناسزا گفتن. همسر دوست بنده که تازه از راه رسیده بود آمد و به اعتراض به آنها گفت: چرا به ناموس مردم فحاشی می کنید؟ آما آنها در جواب به او گفتند: ناموس مردمه و به شما مربوط نیست؛ دخالت نکنید!

در همین حین بود که جر و بحث بین اطرافیان بالا گرفت و آنها چادر از سر رفیق من کشیدند و شروع به ضرب و شتم او کردند.

من دیدم که دوستم در حال کتک خوردن است و آنها سر او ریخته اند. من رفتم طرف یکی از دوستان آن خانمی که به من فحاشی کرده بود و به او گفتم باید بایستید تا نیروی انتظامی بیاید و ماجرا را پیگیری کند.

اما او به رفقایش خبر داد و اقدام به فرار کردند.

من رفتم سمت آن خانمی که با دوستم درگیر بودند و او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند و دست او را گرفتم ولی او شروع کرد مشت و لگد نثار من کرد. ولی من هیچ عکس العملی نشان ندادم.

حتی یک خانم محجبه هم آمد نزدیک ما شد و به من گفت چرا ایستادی و کتک می خوری.

در همین حین بود که آن خانم محکم به سر من ضربه زد و سر من به یک درب آهنی برخورد کرد و من افتادم؛ و بعد از آن راهی بیمارستان شدم.

جالب اینجاست که وقتی به کلانتری 134 شهرک غرب رفتیم، آنها در کلانتری هم شروع به جسارت و فحاشی کردند و مدام ما را تهدید می کردند که اگر شکایت کنید ما فلان کار را می‌کنیم.

در کلانتری رفقایشان را هم صدا زده بودند و تعدادشان خیلی زیاد شده بود،‌ آنها خطاب به دوستم می گفتند که ما شما را زنده نمی گذاریم و می‌کشیم!

اوضاع اینگونه بود که ناگهان آن دوتا خانم درازکش شدند و گفتند ما کتک خوردیم.

سیل تهمت و اتهام زنی در کلانتری روانه ما شد و همه با هم هر چه که به ذهنشان می رسید نثار ما کردند؛ از کتک زدن تا اسیدپاشی و … »

 1 نظر

شهید ثانی(اسم کلاسمون)

25 آبان 1393 توسط طلبه حقیر(حمیداوی)

زین الدین بن على بن احمد عاملى جبعى، معروف به «شهید ثانى» فقیه و دانشمند بزرگ اسلام و شیعه در سیزدهم شوال ‏911 هجرى قمرى، در خانواده علم و فقاهت به دنیا آمد.

شهید ثانی مانند شهید اول از مردم جبل عامل واقع در جنوب لبنان بوده‌اند و هر دو از نوابغ نامی و مفاخر فقهاء و مجتهدین شیعه، و هر دو به جامعیت در علوم و فنون اسلامی مشهور هستند، و هر دو نیز به جرم تشیع در راه دین به شهادت رسیدند.
مرجعیت‏ شهید ثانی

شهید ثانى پس از اقامت در بعلبک، در سایه شهرت علمى، مرجعیت یافت و دانشمندان فرزانه و فضلاى آن دیار، از دوردست‏ترین بلاد براى استفاضه علمى به محضر او روى مى‏‌آوردند و از برکات علمى و اخلاقى او بهره مى‌‏گرفتند.

شهید ثانی مدرس مذاهب پنج‌گانه مسلمانان

وى در این شهر، تدریس جامعى را آغاز کرد، به این معنى که چون نسبت به مذاهب پنج‌‏گانه جعفرى (امامیه)، حنفى، شافعى، مالکى و حنبلى از لحاظ آگاهى علمى کاملا محیط و مسلط بود، بر اساس تمام این مذاهب پنج‌‏گانه تدریس مى‏نمود و در حقیقت فقه مقارن و عقائد تطبیقى را تدریس مى‏کرد.

مردم نیز بر حسب مذهب خود، پاسخ استفتائات خویش را از محضر او دریافت مى‌‏کردند.

کار و تلاش‏ وصف ناپذیر شهید ثانی

شهید ثانى با داشتن چنین مقام و شخصیت برجسته علمى و فقهى، در تأمین پاره‌‏اى از ضروریات زندگی شخصا تلاش مى‏‌کرد، از جمله نوشته‌‏اند: وقتى هوا تاریک مى‌‏شد و شب فرا مى‌‏رسید، با الاغى که مرکب سوارى او بود به خارج شهر مى‏‌رفت و هیزم مورد نیاز خانواده‌‏اش را فراهم مى‏‌کرد.

شهادت‏ شهید ثانی

شهید ثانى نیز مانند بسیارى از شهداى فضیلت، قربانى مطامع دنیوى فردى فرومایه گشت. فردى که تسویه حساب خصوصى او باعث شد، چنین دانشمند با فضیلتى کشته شود.

جریان چنین بود که: دو نفر از مردم «جبع» براى مرافعه و محاکمه به شهید ثانى مراجعه کردند. او نیز طبق موازین دینى و ضوابط شرعى، دعوى را فیصله داد. شخص محکوم از این داورى به خشم آمد و نزد قاضى «صیدا» رفت و شهید ثانى را به رافضى و شیعه بودن متهم نمود.

قاضى جریان را به سلطان سلیم، حاکم روم (عثمانى) اطلاع داد و از طرف او شخصى براى دستگیر کردن شهید، مأمور شد، اما موفق به یافتن ایشان نشد.

سلطان سلیم وزیرش «رستم پاشا» را براى دستگیرى شهید مأمور ساخت و گفت باید او را زنده دستگیر کنى و به اینجا بیاورى تا مذهب او براى ما روشن شود.

رستم پاشا که مطلع شد شهید به سفر حج رفته به طرف مکه رفت و در اثناء راه مکه به شهید ثانى رسید و او را دستگیر کرد. شهید ثانى از او براى انجام سفر حج مهلت خواست و او هم موافقت نمود.

در راه وقتى وارد کشور روم شدند رستم پاشا به واسطه تحریک شخصى در کنار دریا استاد بزرگوار را شهید کرد و سر بریده او را به حضور سلطان آورد. سلطان بر او برآشفت و سخت او را مورد توبیخ قرار داد.

اما خون شیخ شهید هدر نشد و با تلاش سید عبد الرحیم عباسى، رستم پاشا به جرم این قتل بزرگ، محکوم به مرگ شد.

جریان شهادت شهید ثانی در سال ‏966 هجرى قمرى رخ داد. برخی همچون سید محسن امین در اعیان الشیعه تاریخ شهادت ایشان را 965 هجرى دانسته‏‌اند.

مدت سه روز جسد او بر روى زمین ماند و سرانجام پیکر شریفش را به دریا افکندند.

 3 نظر

مذاکره بود یا معامله..؟

23 آبان 1393 توسط طلبه حقیر(حمیداوی)



موضوع مذاکره میان امام و عمرسعد چه بوده است؟ آیا دعوت امام از کل سپاه کوفه و شخص عمرسعد برای دست برداشتن از جبهه باطل و بازگشت به مسیر هدایت به معنای مذاکره است؟ آیا گوینده محترم فرق خطابه و مذاکره را نمی دانند؟…
پایگاه خبری انصارحزب الله: فرمایش ریاست جمهور در خصوص مذاکره سیدالشهداء و عمرسعد نمی تواند جمله ای تلقی شود که ناگهان به ذهن گوینده خطور کرده وبیان شده است ! نه گوینده فردی عامی است که سخن او را حمل بر ندانستن و عدم اطلاع کنیم و نه جایگاه بیان سخن جایگاهی که بتوان در آن بدون تعمّق و اندیشه کلامی به زبان آورد! همین یک جمله می تواند نمایانگر نگرش گوینده به مسائل و شیوه تفکر و بینش او باشد و البته نحوه عمل او در عرصه انجام وظایف رسمی! این نحوه نگرش به عاشورا اصرار بر آن دارد که بر خلاف روایت انقلابی و حماسی، عدالتخواهانه و معنوی از قیام سیدالشهداء علیه السلام ، این قیام را یک حادثه جلوه دهد.

حادثه ای که به‌دلیل تندروی یک طرف(عمرسعد وسپاهش) رخ داد و در صورت رفتار معقول عمرسعد و لشکریانش قابل اجتناب بود! در این روایت قیام بودن این واقعه و هدفمندی آن تلویحاً نفی می شود و سطح منازعه از منازعه حق و باطل به سوءتفاهم و سوء عملکرد شخصی تنزل پیدا می کند! بر اساس این روایت حسین (ع) اهل مذاکره است (یعنی بدنبال دست یابی به اهدافی است که می توان از طریق گفتگو به آن رسید و طرف مقابل یعنی عمرسعد و… هم اهل گفتگو و مذاکره است و مبنایی مشترک و زمینه ای واحد برای تفاهم نیز وجود دارد! ) و سازش برای او ممکن و حتی مطلوب به شمار می رود! در صورت پذیرش چنین روایتی از عاشورا ،می توان با جهان کفر و شرک و استکبار به مذاکره نشست و به تفاهم رسید و دیگر ضرورتی برای ظلم ستیزی و عدالت خواهی و حق طلبی وجود نخواهد داشت چرا که اگر؛ سالار شهیدان بتواند با عمرسعد مذاکره کند(وطبعاً هدف ایشان از مذاکره رسیدن به تفاهم بوده است! )چرا ایران اسلامی نتواند با آمریکا به تفاهم برسد؟!

طرح چنین نگرشی آن هم در فضایی که نظام در برابر یک آزمون و یک انتخاب بزرگ در مسئله هسته‌ای قرار گرفته و قبول شرایط آمریکا و یا رد آن موجب موفقیت و یا عدم نتیجه مذاکرات خواهد بود، بسیار جهت دار و هدفمند ارزیابی می شود و بعید نیست که گوینده به دنبال زمینه سازی برای رسیدن به توافق(آن هم به هرقیمت)باشد!

حال آن که این نگرش از اساس با چند پرسش اساسی همراه است و عدم پاسخ به این پرسشهای بنیادین موجب خواهدشد تا کل این نگرش به زیر سؤال رفته و منتفی شود.

۱- آیا مذاکره میان سیدالشهداء و عمرسعد بر اساس الگوی برد-برد طراحی شده بود؟ یعنی اهداف سالار شهیدان (امربه معروف و نهی ازمنکر، اصلاح انحرافات امت اسلامی ، احیاء دین‌داری ، مقابله با ظلم و فساد بنی‌امیه و….) از طریق مذاکره با عمرسعد (به عنوان یک مهره دست چندم!) قابل دست یابی بود؟ اصولاً چنین مذاکره ای کدام یک از اهداف سالار شهیدان را محقق می کرد؟

۲-وقتی سالار شهیدان از ابتدا سخن از شهادت می‌گوید و بسیاری ایشان را از عزیمت به کوفه بر حذر می‌دارند و نهی می کنند و حتی از امام می خواهند که لااقل اهل بیتش را با خود نبرد، دیگر مذاکره چیست و چه معنایی می تواند داشته باشد؟ اگر امام به دنبال مذاکره بود چرا به جای کوفه به دمشق نرفت و به قول ریاست محترم جمهور به دنبال «بستن با کدخدا» نبود؟ اگر از همه اخبار غیبی که از جانب رسول خدا و امیر مؤمنان و صدیقه طاهره (علیهم السلام) در خصوص «عاشورا» و «کربلا» و… آمده بگذریم، رفتار سیاسی حضرت نیز بویی از تمایل به مذاکره نمی داد! آیا کسی که به دنبال مذاکره است از حق و باطل سخن می گوید و صلاحیت کلی یزید را برای خلافت به زیر سؤال می برد و خود در پی دستیابی به حکومت برمی آید؟!

۳- به نظر گوینده محترم ، موضوع مذاکره میان امام و عمرسعد چه بوده است؟ آیا دعوت امام از کل سپاه کوفه و شخص عمرسعد برای دست برداشتن از جبهه باطل و بازگشت به مسیر هدایت به معنای مذاکره است؟ آیا گوینده محترم فرق خطابه و مذاکره را نمی دانند؟ اصولاً میان این دوشخص چه فصل و مبنای مشترکی وجود داشته که بخواهند بر اساس آن گفتگو کنند؟(آن هم در حالی که سیدالشهداء به صراحت بیان می دارند نان حرام باعث شده تا کلام حق در سپاه عمر سعد پذیرشی نداشته باشد!)

* این پرسشها و دهها پرسش منطقی دیگر در برابر نظریه ای که امام را اهل مذاکره می داند قرار داردند که هیچ گاه پاسخی دریافت نخواهند کرد! چرا که امام پاسخ این پرسشها و ادعاهایی از این دست را با شهادت خود در ظهر عاشورا به شفاف ترین و رساترین شکل داده اند!

حسینی که تربیت شده علی و فاطمه (علیهما السلام) باشد اهل مذاکره نیست که اهل معامله است!! آن هم با خدای متعال! مگر نه اینکه آیات انتهایی سوره مبارکه فجر را در شأن امام شهیدان دانسته اند؟

شأن و جایگاه سالار شهیدان چنان بود که جز خدای حسین(ع)، خریداری برای جان وی وجود نداشت و صاحب چنین جایگاهی را چه رسد که با نوکری از نوکران زنازاده فرزند زنا زاده به مذاکره بنشیند؟

و کلام آخر این که لازم نیست همه جرأت شهادت و لیاقت آن را داشته باشند و یا ظرفیت و روحیه لازم برای ظلم ستیزی و حق طلبی برخوردار باشند! اما آنهایی که فاقد چنین کمالاتی اند حق ندارند اصل چنین کمالاتی را انکار کنند!

 

 

 1 نظر

خود آیه هم در گردشه . . .

21 آبان 1393 توسط طلبه حقیر(حمیداوی)

 

 

یه قسمتی از یه آیه تو قرآن هست که نوشته:

کُل فی فلک

که معنیش میشه همه چیز در گردش است.

جالبیش اینجاست که اگر همینو برعکس بخونیم بازم میشه:

کُل فی فلک

خود آیه هم در گردشه . . .

 9 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رهبر من ......!

از زمان حیات مبارک امام هم من همیشه نگران مسائل فرهـنـگـی بوده ‏ام بـنابراین لازم است نگرانی باشد اما علاج نگرانی مبارزه است. امام خامنه ای (مدظله العالی) اللهم جعلنا جندی الامام الهادی المهدی(عج)
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

دریافت کد هدایت به بالا برای وبلاگ





  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس