روایت زندگی یک چریک مبارز از شاگردان دکتر چمران/ شهیدمجید جعفری....
پیوند: http://www.aviny.com/
دوستانش که جمعهها با هم به کوهنوردی میرفتند، تعریف میکنند»:
وقتی به روستایی میرسیدیم، مجید هر قدر میتوانست به بچههای روستایی کمک میکرد. علاقه زیادی داشت که به فقرا کمک
کند.در کنار کوهنوردی و کارهای مختلف فرهنگی، بحث سیاسی هم یکی از مشغولیتهای دائمی ما بود.
سیفالله جعفری، برادر بزرگ مجید، درباره روزهای کودکیش میگوید:
مجید از کودکی بسیار مهربان و با همه صمیمی بود. به پدر و مادر فوقالعاده احترام میگذاشت. به قرآن و نماز فوقالعاده علاقه
داشت. در نماز جماعت و جلسات قرآن مرتب شرکت میکرد. با دوستانش مرتب در مسجد حضور داشتند. همیشه سعی داشت
دوستان و همکلاسیهایش را به مسجد فرا بخواند. مجید بیشتر از من و دو برادر دیگر، با خواهرمان صمیمی بود و او را مرتب به
نماز تشویق میکرد. به دلیل کهولت سن پدر، من به درسها و امور تحصیلی برادرهایم میرسیدم. معلمها همیشه از مجید اظهار
رضایت میکردند. مجید غیر از کتابهای درسی، اکثراً رساله امام خمینی(ره) و سخنرانیهای ایشان را مطالعه میکرد.
مادرش تعریف میکند:
در این سالها تمام فعالیتهای مجید و دوستانش رنگ و بوی مذهبی داشت. مجید گاه دوستانش را به خانه میآورد. آنان که به خانه
میآمدند، هرگز ندیدم نماز نخوانده غذا بخورند. * از همان کودکی و نوجوانی اخلاقی بسیار عالی و زندگی سادهای داشت. مجید
هیچ وقت لباس تازه نمیپوشید و اگر هم لباس جدیدی میخرید، وقتی برمیگشت، میدیدم شلوار کهنهای به پا دارد. میگفتم که
شلوارت کو؟ میگفت که دادم به کسی که نیاز داشت. او از همان دوران جوانی سادگی را در هر چیز میپسندید. * مجید درس
دبیرستان میخواند که یک روز دیدم به خانه آمد و مقداری نان و یک گوجه فرنگی برداشت و مشغول خوردن شد. گفتم که مجید!
من غذا پختهام، چرا نان و گوجه میخوری؟ خندید و گفت که دوست ندارم مادر! من نمیخواهم غذای لذیذ بخورم. الان که از این
گوجه و نان خوردم، دیگه نمیتوانم غذای دیگری بخورم. همیشه میگفت: هیچ وقت نباید دو نوع غذا بر سر سفره بیاوری.
منبع: